۱۳۹۴ بهمن ۱, پنجشنبه

یغما گلرویی و شعر رهایی!! آقای گلرویی شما خودت در زندان جهل خودت اسیر هستی.

  شوی تصویری آقای یغما گلرویی را دیدم.

  ابتدایش نوشته: «پیشکش به تمام زنان سرزمینم» اینجا دو نکتۀ خیلی جالب هست:
  اول اینکه یک سری از آقایان به محض اینکه می خواهند خود را روشنفکر جلوه بدهند، فوراً به یاد حق و حقوق زنان می افتد!!
  دوم اینکه ایشان نگرشهای موجود در شعرشان را به کلّ زنان سرزمینشان نسبت می دهند. باید به آقای گلرویی گفت: چشمانت را باز کن و میلیونها زن ایرانی را که خود را در زندان نمی بینند، ببین.

  شعر این آقا به این شکل شروع می شود: «خوشحال و شاد خندونیم، با اینکه توی زندونیم/ راه ما بسته، پای ما خسته، اما آتیش می سوزونیم»
  گلرویی اینجا زنان ایران را در زندان و بر سر راهی بسته و خسته از طی مسیر توصیف می کند! باید گفت: آقای گلرویی، شما خودت در زندان هستی. زن ایرانی، فقط آن کسانی که در شوهای امثال تو دیده می شوند، نیست. زنان ایرانی را در راهپیمایی 22 بهمن، در روزهای انتخابات، و در شبهای احیاء ببین.

   بیت دیگر این آقا چنین است: «غرقۀ خونیم، اما می دونیم، آخر قصه آزادیم» به راستی خنده دار است که برخی افراد برای اشاعۀ اوهامشان، به چه اغراقهایی دست می زنند. یعنی زنان ایران، غرقه به خون هستند؟! گویا آقای گلرویی در زمان فضانوردی این شعر را سروده اند.

  و البته باید بگویم: زنان ایران در همین جای قصه هم آزاد هستند، و نیازی به آن آزادی خیالی که امثال گلرویی می خواهند در آخر قصه نصیبشان بکنند، ندارند.

  هر کس با دیدۀ خرد به شعر گلرویی بنگرد، متوجه می شود که او فقط یک مشت اباطیل را به صورت آهنگین کنار هم ردیف کرده و با چهره ای بشاش در شوی خود اجرا نموده است.